به سخن على (علیه السّلام) عمل نکردیم

آیت الله العظمی بهجت علّت این را که بسیاری از مردم منحرف شده و مثلا به کمونیسم میگروند، در این میدانند که ما به فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام عمل نکردیم. مانند دستور به پارسایى و مجاهدت و پاکدامنى و درستى؛ و همچنین برابر بودن پیشوایان با تهیدستان.

آیت الله العظمی بهجت گفتهاند: (۱)

«امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود:

«أَلا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إماما، یَقْتَدِى بِهِ وَ یَسْتَغیى ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ، أَلاوَ إِنَّ إِمامَکُمْ قَدِ اکْتَفى مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیْهِ، وَ مِنْ طَعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ… فَوَ اللّه ، ماکَنَزْتُ مِنْ دُنْیاکُمْ تِبْرا، وَلا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنائِمِها وَفْرا، وَ لاأَعْدَدْتُ لِبالى ثَوْبى طِمْرا…» (۲) [بدان، که هر کس را امامى است که بدو اقتدا مى کند و از نور دانش او فروغ مى گیرد. اینک امام شما از همه دنیایش به پیرهنى و ازارى و از همه طعامهایش به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما را یاراى آن نیست که چنین کنید، ولى مرا به پارسایى و مجاهدت و پاکدامنى و درستى خویش یارى دهید. به خدا سوگند، از دنیاى شما پاره زرى نیاندوختهام و از همه غنایم آن مالى ذخیره نکردهام. و به جاى این جامه، که اینک کهنه شده است، جامهاى دیگر آماده نساختهام…]

و نیز فرمود: «إِنَّ اللّه تَعالى فَرَضَ عَلى أَئِمَّهِ العَدْلِ [الْحَقِّ] أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ النّاسِ، کَیْلا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقیرِ فَقْرُهُ».(۳) خداوند بر پیشوایان حق و عدل فرض کرده است که خود را با تهیدستان برابر نهند تا فقر، آنان را به نگرانی و پریشانی نکشاند.

ولى ما به سخن آن حضرت عمل نکردیم تا این که سبب شد مردم فوج فوج کمونیسم شدند!»

راه علىّ (علیه السّلام) را نرفتیم

مرحوم آیت الله العظمی بهجت بر این باور بودند که هر بلایی که کفار بر سر مسلمانان آوردهاند، ناشی از آن است که ما به سیره امیر المؤمنین عمل نکردهایم و نمونهای از سیره حکومتی آن حضرت را نقل میکنند:

«افراد بشر چه بیمارى دارند که راحت نمىنشینند، و پیوسته بر سر قدرت طلبى و ریاست و مقام با هم مىجنگند؟

ما همین قدر مىفهمیم که مُلک دنیا باقى و پابرجا نمىماند و از بین مىرود.

حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) در وقت ریاست و حکومت ظاهرى چه پوشاک و خوراکى داشت؟!

حلوایش این بود که خرماى خشک را ریز ریز مى کرد و داخل ماست مى ریخت تا ماست شیرین شود، و آن را با نان خشک (آن هم نان جو) میل مى نمود و مى فرمود: ممکن است این ها را هم کسانى نداشته باشند.

ولى ما این راه را نرفتیم، و کفّار کردند آن چه کردند و بر سرما آوردند، آن چه آوردند.» (۴)

حکومت علی علیه السلام به مزاج ما نمیسازد!

آیت الله العظمی بهجت میفرمایند: (۵)

«حکومت علی (علیه السلام) به مزاج ما نمیسازد، و نعوذ بالله ما حکومت معاویه را میخواهیم. آن حضرت آرد و خرمای بیتالمال را بالسویه تقسیم میکرد و برای خود و خویشان خود هم به اندازه دیگران برمیداشت. ولی معاویه همه را به یکی از سران و یا یکی از نورچشمیهای خود تقدیم میکرد!»

روایتی از اهل تسنن در منزلت على علیه السّلام

مرحوم آیت الله العظمی بهجت روایتی را که از نظر مضمون شبیه حدیث متواتر «منزلت» است نقل میکنند و معتقدند که اگر این روایت از کتابهای مختلف جمعآوری شود به حد تواتر میرسد. ایشان میفرمایند:

«به دو طریق که در یکى از آنها راوى آن ابوبکر مستقیما از حضرت رسول (صلّى اللّه علیه وآله وسلّم) روایت مىکند، آمده است: «مَنْزِلَهُ عَلِىٍّ مِنِّى، کَمَنْزِلَتِى مِنْ رَبِّى» مقام و منزلت على علیه السّلام نسبت به من، همانند منزلت من نسبت به پروردگارم مى باشد. (۶)

از کتب عامّه نیز نقل شده است. خوب است کتابهایى که این حدیث در آنها آمده، جمع آورى شود تا به حدّ تواتر برسد. این حدیث از لحاظ متن از «حدیث منزلت» بالاتر است، هر چند حدیث منزلت از حیث سند از او بالاتر و متواتر است.» (۷)

چندین روایت ناب از اهل تسنّن درباره ى خلافت امیرمؤمنان علیه السّلام

آیت الله العظمی بهجت پس از نقل چندین روایت از اهل تسنن که این روایات از نظر اعتبار سندی و دلالتی در حدّ اعلی قرار دارد؛ نقدی را بر منکرین خلافت امیرمؤمنان علیه السّلام که حتی اگر مطلب به گونهای دیگر بیان میشد باز هم برای نپذیرفتن حق، بهانه تراشیهای گوناگونی صورت میگرفت. ایشان میفرمایند: (۸)

«عدهاى از روایاتى که عامّه در فضل حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ نقل کردهاند در درجهى اوّل و اعلى قرار دارد، نظیر: «أَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسى إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى» (۹) از جمله ى استثنا: «إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى» استفاده مى شود که در مستثنىمِنْه همه چیز مندرج است؛ مگر این که اهل تسنن بگویند: این سخن باز استثنا دارد و آن این است که: «إِلاّ أَنَّ أَبابَکْرٍ أَفْضَلُ مِنْهُ!»! (۱۰) در هر حال، متن حدیث را نقل مى کنند و چه قدر کودکانه به آن جواب مى دهند.

و نیز روایت طیر مشوىّ: «أَللّهُمَّ! آتِنى بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلُ مَعِى مِنْ هذَا الطَّیْرِ فَجاءَ عَلِىٌّ.» (۱۱) [پیامبر فرمودند:] خداوندا، محبوبترین اشخاص در نزد خود را حاضر کن تا این پرنده را همراه با من بخورد… ناگاه على ـ علیه السّلام ـ فرا رسید.

و نیز روایت: «أَنَا مَدینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِىٌّ بابُها» (۱۲) من شهر علم هستم و على ـ علیه السّلام ـ درِ آن است.

همچنین این روایت که صاحب «صواعق محرقه» آن را از کتب خودشان نقل مىکند و سند آن را هم به ابى بکر مىرساند که حضرت رسول (صلّى اللّه علیه وآله وسلّم) فرمود: «مَنْزِلَهُ عَلِىٍّ مِنِّى مِثْلُ مَنْزِلَتى مِنْ رِبّى.» (۱۳) مقام و منزلت على (علیه السّلام) نسبت به من، همانند منزلت من نسبت به پروردگارم مى باشد.

و نیز این حدیث از پیامبر اکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ در روز غدیر خم: «أَلَسْتُ أَوْلى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟ قالُوا: بَلى. قالَ ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ…» (۱۴) آیا من نسبت به جان شما سزاوارتر نیستم؟ عرض کردند: بله. فرمود: هر کس من به او ولایت دارم و مولاى اویم، این على ـ علیه السّلام ـ مولاى او است. خداوندا، هر کس که او را مولاى خود بداند و دوستدارش باشد، دوستش بدار، و هر کس با او دشمنى ورزد دشمنش باش.

همه را نقل مى کنند و دربارهى روایت اخیر «لَوْ أَرادَ الْخِلافَهَ، لَقالَ ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ: عَلِىٌّ خَلیفَتى مِنْ بَعْدى.» (۱۵) مى گویند: اگر مقصود رسول اکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ خلافت بود، قطعا مى فرمود: «على ـ علیه السّلام ـ خلیفه و جانشین من است.»

[در جواب] مى گوییم: اگر این گونه هم مى گفت که على (علیه السّلام) خلیفه و جانشین من است، باز شما مى گفتید: بله خلیفه است منتهى تنها در کمالات؛ زیرا با درایت و اجماع منافات دارد! و یا مى گفتید: ما هم على ـ علیه السّلام ـ را خلیفه مى دانیم، منتهى خلیفه ى چهارم! و اگر پیغمبر ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ مى فرمود: على ـ علیه السّلام ـ خلیفهى بلافصل است، باز مى گفتید: فصل به غیر خلفا مراد است، یعنى بلافصل اجنبى نسبت به خلفا، زیرا نسبت به خلافت شیخین اجماع قائم است!»

حدیثى عجیب در فضیلت امیر مؤمنان على علیه السّلام

آیه الله العظمی بهجت رحمه الله میفرماید: (۱۶)

«در حدیثى، پیغمبراکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله و سلّم ـ فرمود:

«یا على، اگر بیم آن را نداشتم که مسلمانان درباره ى تو آن کنند که مسیحى ها درباره ى حضرت عیسى (علیه السّلام) نمودند، درباه ى تو چیزى مى گفتم که به هر کجا گذر کنى از خاک کف پایت تبرک جویند.» (۱۷)

تازه هنوز على ـ علیه السّلام ـ را معرفى نکرد.

با این که این همه بیانات در این حدیث و احادیث دیگرى فرموده است. فضایل على ـ علیه السّلام ـ گفتنى نیست، حقّ است اما گفتنى نیست! زیرا ما ضعیفُ العقل و الایمان هستیم و ظرفیت نداریم. اگر بیان مى کرد، بسیارى از مردم کافر مى شدند و عدّه اى معدود ایمان مى آوردند، هم چنان که درباره حضرت عیسى مسیح (علیه السّلام) چنین اتفاق افتاد.»

هرگز بت نپرستید

حضرت علی علیه السلام همواره موحد بودهاند و بر خلاف بسیاری از معروفین صدر اسلام، در هیچ دورهای از عمرشان بتپرست نبودهاند. آیت الله العظمی بهجت این نکته را کرامتی برای امیرالمؤمنین علیه السّلام میدانند و همین که آن حضرت بتپرست نبوده موجب شده که بتواند بتشکن گردد.

آیت الله العظمی بهجت میفرماید: (۱۸)

«از کرامات حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ این است که هیچ گاه بت نپرستیده است، لذا اهل تسنّن هم به ایشان کَرَّمَ اللّه وَجْهَهُ مى گویند.

از این گذشته، امتیاز بت شکستن هم به دست ایشان واقع شده است.

خدا مى داند اگر به کسانى که سال ها بت پرستى کرده و توسّلات بسیار به بت هاى خود داشته اند، دستور داده مى شد که بت ها را بشکنند، چگونه بر آن ها سخت بود و چگونه امتناع مى کردند!»

پی نوشت ها:

(۱) پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت

(۲) نهج البلاغه، نامه ‏ى ۴۵؛ بحارالانوار، ج۳۳، ص۴۷۳؛ ج۴۰، ص۳۴۰، ج۶۷، ص۳۲۰

(۳) نهج البلاغه، خطبه‏ ى ۲۰۹؛ اصول کافى، ج۱، ص۴۱۰؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۱۱۲؛ بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۲۳

(۴) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج۱، ص۳۱۳

(۵) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج۲، ص۲۶۹

(۶) ر.ک: المسترشد، ص ۲۹۳؛ مناقب آل ابى طالب، ج۲، ص۶۰؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۲۹۸؛ میزان الاعتدال ذهبى، ج۳، ص۵۴۰؛ الکشف الحثیث، ص۲۲۹؛ لسان المیزان ابن حجر، ج۵، ص۱۶۱.

(۷) حدیث معروف منزلت: اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسى؛ تو ـعلى علیه السّلامـ نسبت به من، به منزلهى هارون نسبت به حضرت موسى علیهما السّلام هستى (ر.ک: فضائل الصحابه، ص۱۳ و۱۴؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰ و ۱۲۱؛ سنن ترمذى، ج۵، ص۳۰۲، ۳۰۴ و…)

(۸) پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت

(۹) تو نسبت به من مشابه هارون به حضرت موسى (علیهما السّلام) هستى، تنها با این تفاوت که بعد از من پیامبرى نخواهد بود. (صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰ و۱۲۱؛ سنن ترمذى، ج۵، ص۳۰۲ ـ ۳۰۴؛ مستدرک حاکم، ج۲، ص۳۳۷؛ ج۳، ص ۱۰۹ و…)

(۱۰) یعنی: جز این که ابوبکر از او افضل است!

(۱۱) مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۳۰ و ۱۳۲؛ مجمع الزوائد هیثمى، ج ۹، ص۱۲۵ و ۱۲۶؛ کنزالعمّال، ج۱۳، ص۱۶۶ و ۵۱۹ و…

(۱۲) مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۲۶ و۱۲۷؛ الفایق زمخشرى، ج۲، ص۱۶؛ المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۵۵؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۱۵ و…

(۱۳) ر.ک: المسترشد، ص ۲۹۳؛ مناقب آل ابى طالب، ج۲، ص۶۰؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۲۹۸؛ میزان الاعتدال ذهبى، ج۳، ص۵۴۰؛ الکشف الحثیث، ص۲۲۹؛ لسان المیزان ابن حجر، ج ۵، ص ۱۶۱

(۱۴) ر.ک: خصائص نسائى، ص۱۰۱؛ المعجم الکبیر طبرانى، ج۵، ص۱۹۵، ۲۱۲ و…

(۱۵) اتفاقا همین معنا را نیز که على علیه السّلام جانشین بعد از من است، در کتاب هاى اهل تسنّن از رسول اکرم صلّى اللّه علیه وآله وسلّم نقل شده است: «لایَنْبَغى أَنْ أَذْهَبَ إِلاّ وَ أَنْتَ خَلِیفَتى… أَنْتَ وَلِیّى فِى کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدى»؛ روا نیست که من از دنیا بروم و توجانشین من نباشى… تو سرپرست برگزیده ى من بر هر مؤمن بعد از من هستى. (ر.ک: مسند احمد، ج۱، ص۳۳۱؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۳۴؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۰؛ السنن الکبرى، ج۵، ص ۱۱۳ و…)

(۱۶) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج۱، ص۷۵

(۱۷) کافى، ج ۸، ص ۵۷، روایت ۱۸.

اصل روایت به این صورت است: « لَوْلا أَنْ تَقُولَ فیکَ طَوائِفُ مِنْ أُمَّتى ما قالَتِ النَّصارى فى عیسَى بْنِ مَرْیَمَ، لَقُلْتُ فیکَ قَوْلاً لاتَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ النّاسِ إِلاّ أَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسوُنَ بِذلِکَ الْبَرَکَهَ. »؛ (اگر بیم آن رانداشتم که گروه‏هاى از امّت من درباره‏ى تو، آن چه را که مسیحیان درباره‏ى حضرت عیسى بن مریم گفتند، بگویند، سخنى درباره‏ى تو مى‏گفتم که بهگروهى ازمدرم نگذرى، مگر این که خاک زیر قدم‏هاى تو را به عنوان تبرّک بردارند.)

براى اطلاع از منابع این روایت در مدارک اهل سنّت، ر.ک: مجمع الزّوائد هیثمى، ج ۹، ص ۱۳۱؛ المعجم الکبیر طبرانى، ج ۱، ص ۳۲۰؛ شرح نهج البللاغه ابن ابى الحدید، ج ۱۸، ص ۲۸۲؛ شواهد التنزیل حاکم حسکانى، ج ۲، ص ۲۳۳؛ مناقب خوارزمى، ص ۱۲۹؛ ینابیع المودّه قندوزى، ج ۱، ص ۲۰۰، ۳۸۹، ۳۹۱ و ۳۹۳.

نیز براى اطلاع از منابع بیشتر از مدارک شیعه، ر.ک: خصال، ص ۵۵۷؛ امالى شیخ صدوق ـ رحمه‏اللّه‏ ـ ص ۱۵۶، ۷۰۹؛ روضه الواعظین، ص ۱۱۲؛ خاتمه المستدرک میرزاى نورى، ج ۴، ص ۳۳۰؛ کتاب سلیم بن قیس، ص ۴۱۲؛ الغارات، ج ۱، ص ۶۲ و ۶۴؛ مناقب امیر المؤمنین ـ علیه‏السّلام ـ محمّد بن سلیمان کوفى، ج ۱، ص ۲۴۹، ۴۵۹ و ۴۹۴؛ ج ۲، ص ۶۱۵؛ المسترشد، ۶۳۴؛ شرح الاخبار قاضى نعمان مغربى، ج ۲، ص ۴۱۱؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۱۷ و ۱۶۵؛ اختصاص، ص ۱۵۰.

(۱۸) در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج۲، ص۱۱